مرکّب از: بی + عد، بی عدد. بی شمار. بی حساب. بی حد. (ناظم الاطباء)، بیشماره: این هنری خواجۀ جلیل چو دریاست با هنر بی شمار و گوهربی عد. منوچهری. بیطلب تو این طلبمان داده ای بی شمار و عد عطا بنهاده ای. مولوی. و ضیاع بی شمار و بی عد بر آن وقف. (ترجمه محاسن اصفهان ص 142)، و رجوع به عد شود، بسیار. (ناظم الاطباء)، رجوع به غایت شود
مُرَکَّب اَز: بی + عد، بی عدد. بی شمار. بی حساب. بی حد. (ناظم الاطباء)، بیشماره: این هنری خواجۀ جلیل چو دریاست با هنر بی شمار و گوهربی عد. منوچهری. بیطلب تو این طلبمان داده ای بی شمار و عد عطا بنهاده ای. مولوی. و ضیاع بی شمار و بی عد بر آن وقف. (ترجمه محاسن اصفهان ص 142)، و رجوع به عد شود، بسیار. (ناظم الاطباء)، رجوع به غایت شود
مرکّب از: بی + عدد، بی عدّ. بی شمار. بی حساب. بی حد. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) : و اندر بیابان ایشان بربریانند بسیار بی عدد. (حدود العالم). واندرین ناحیت آبهای بسیار است و بی عدد و توانگرترین ترکانند. (حدود العالم). گر او بی عدد سالیان بشمرد بدشمن رسدتخت چون بگذرد. فردوسی. این دهد مژده بعمری بی حساب و بی عدد و آن کند عهده بملکی بی کران و بی شمار. منوچهری. نوروز روز خرمی بی عدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود. منوچهری. بدین صفات جهانی بزرگ دیدم وخوب درین جهان دگر بی عدد صغار و کبار. ناصرخسرو. اگرچه بی عدد اشیا همی بینی درین عالم ز خاک و بادو آب و آتش از کانی و از دریا. ناصرخسرو. وین هر چهار خواهر زاینده با بچگان بی عدد و بی مر. ناصرخسرو. در همی نظم کنم لاجرم بی عدد و مر به اشعار خویش. ناصرخسرو. هم از انواع اوانی بی عدد کآنچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به عدد شود
مُرَکَّب اَز: بی + عَدَد، بی عدّ. بی شمار. بی حساب. بی حد. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) : و اندر بیابان ایشان بربریانند بسیار بی عدد. (حدود العالم). واندرین ناحیت آبهای بسیار است و بی عدد و توانگرترین ترکانند. (حدود العالم). گر او بی عدد سالیان بشمرد بدشمن رسدتخت چون بگذرد. فردوسی. این دهد مژده بعمری بی حساب و بی عدد و آن کند عهده بملکی بی کران و بی شمار. منوچهری. نوروز روز خرمی بی عدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود. منوچهری. بدین صفات جهانی بزرگ دیدم وخوب درین جهان دگر بی عدد صغار و کبار. ناصرخسرو. اگرچه بی عدد اشیا همی بینی درین عالم ز خاک و بادو آب و آتش از کانی و از دریا. ناصرخسرو. وین هر چهار خواهر زاینده با بچگان بی عدد و بی مر. ناصرخسرو. در همی نظم کنم لاجرم بی عدد و مر به اشعار خویش. ناصرخسرو. هم از انواع اوانی بی عدد کآنچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به عدد شود
مرکّب از: بی + وعده، که مدت معلوم نباشد. غیرمؤجل. مقابل مؤجل. (از یادداشت مؤلف) ، ناخوانده. (یادداشت مؤلف)، که بی دعوت و سرزده به جایی رود. و رجوع به وعده شود
مُرَکَّب اَز: بی + وعده، که مدت معلوم نباشد. غیرمؤجل. مقابل مؤجل. (از یادداشت مؤلف) ، ناخوانده. (یادداشت مؤلف)، که بی دعوت و سرزده به جایی رود. و رجوع به وعده شود